Tuesday, December 31, 2013

مستی از ما آلت خورده. ما از مستی.


مستی همه چیز را تغییر می دهد. مستی تو را در حالی که حالی ات نیست به زیر خودش می برد، به اعماق. تو را به زیر بدن صاف و قطورش می کشاند و یک سورحسابی با بدنت راه می اندازد. کلی از تو سواری می گیرد، آخرش هم کلکت را می کند. بعد که به هوش می آیی، مستی رفته است. خیلی مظلوم و ساده. انگار که هیچ خبری نبوده، ولی تو کلکت کنده شده. کافی است کمی بیشتر فکر کنی. کافی است تند تند پلک بزنی و درست خودت را توی آینه برانداز کنی. آن وقت می فهمی که زندگی ات چندان آش دهن سوزی هم نیست، کلکت خیلی وقت است که کنده شده، همه چیز سیاه بازی است. یک مشت دلقک دارند دست و پایت را تکان می دهند.

ارواح عمه شان خیال می کنند من نمی فهمم. مستی همه چیز را نشانم داد. دارم نخ های متصل به دست هایم را می بینم. عین روز برایم روشن است که چه بی شرمانه تکانش می دهید و مرا وادار به حرکت می کنید. فکر کرده اید زرنگید مسخره های حرامزاده. بروید دکانتان را جای دیگری پهن کنید.



آرمین