Wednesday, March 12, 2014

در روز‌های آخر اسفند

در روز‌های آخر اسفند
در نیم‌روز روشن
وقتی بنفشه‌ها را
با اصل و ریشه و پیوند و خاک
در جعبه‌های کوچک چوبین جای می‌دهند

جوی هزار زمزمه‌ی درد و انتظار
در سینه می‌خروشد و بر گونه‌ها روان

در روزهای آخر اسفند
نشستم رو تخت
لخت
و شرشر عرق می ریزم
هوا شده 15 درجه

Sunday, March 02, 2014

یارب این نوگل خندان رو پس می دم به خودت


یارب
این نوگل خندان
که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گرچه
از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
(اما با این حال)
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم
که سلامی برسانی ز منش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه (که الآن نمی دونم چه رنگیه)
(اون لا به لای موها) جای دل های عزیز (آدمایی مث من) است
(بابا جان) به هم برمزنش

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد (ندارد؟ خداییش باید حقش رو داشته باشم دیگه)
(هوی) محترم دار (مال بابات نیس که اینجوری باهاش رفتار می کنی)
در آن طره ی عنبرشکنش (که جان آدمی می گیره)

در مقامی که به یاد لب او می نوشند (بعله. می دونی چندتا شات به سلامتی جناب عالی خورده شده در طول تاریخ؟)
سفله (خاک تو سر بدبختش کنن) آن مست که باشد خبر از خویشتنش
(خداییش خاک تو سرش دیگه. آدمی که جلوی تو به خودش فک کنه بدبخته. همین)

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت (اگه چشم داری همون بدبخته ای)
هر که این آب خورد، رخت به دریا فکنش (درستش هم همینه)

هرکه ترسد ز ملال انده (ینی هر کی که از اندوه و غمگساری می ترسه)،
عشقش نه حلال (عشقش حلال نیس. یارو داغونه اصلن)
(بابا این یار ما خفنه. اندوه که سهله،) سر ما و قدمش (بیا پات رو بذار رو کله ام)
لب ما و دهنش (بعله تو هر کاری می خوای بکن)
(جان ما و بدنش)
(عشق ما و هنرش)
(پول ما و ضررش)
(عمر ما و نفسش)
(یاد ما و خطرش)
(بعله)

شعر حافظ (یا همون صالح) همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
(خودم هم قربون خودم می رم. آفرین به من)