I'm tired.
Tired of trying.
Tired of trying to always fix everything and everyone.
Tired of being there, when there's no one here.
Tired of heart break.
Tired of setting up walls to not get hurt.
Tired of pushing people away when they get close because I'm scared.
Tired of loss.
Tired of not having any control over how I feel anymore.
Tired of not knowing if I even feel things anymore.
Tired of smiling.
Tired of not being able to cry anymore, no matter how hard I try.
Tired of bottling up.
Tired of not being able to talk.
Tired of not believing in love anymore.
Tired of over thinking things.
Tired of never being alone, but always being lonely.
Tired of everything.
I'm tired.
Oh so tired.
Wednesday, January 29, 2014
Saturday, January 18, 2014
چرا؟
یک روز آمدی و رفتی و همه ی صداها خاموش شدند
همه ی صداها را با خودت بردی
من فهمیدم ولی کاری نتوانستم بکنم
تماشا کردم فقط
اما هنوز زمزمه ی آن صداها را از دست هایت میشنوم
نمیخواهی بیایی خب نیا!
چرا اینقدر دور ایستاده ای؟!
همه ی صداها را با خودت بردی
من فهمیدم ولی کاری نتوانستم بکنم
تماشا کردم فقط
اما هنوز زمزمه ی آن صداها را از دست هایت میشنوم
نمیخواهی بیایی خب نیا!
چرا اینقدر دور ایستاده ای؟!
Tuesday, December 31, 2013
مستی از ما آلت خورده. ما از مستی.
مستی همه چیز را تغییر می دهد. مستی تو را در حالی که حالی ات نیست به زیر خودش می برد، به اعماق. تو را به زیر بدن صاف و قطورش می کشاند و یک سورحسابی با بدنت راه می اندازد. کلی از تو سواری می گیرد، آخرش هم کلکت را می کند. بعد که به هوش می آیی، مستی رفته است. خیلی مظلوم و ساده. انگار که هیچ خبری نبوده، ولی تو کلکت کنده شده. کافی است کمی بیشتر فکر کنی. کافی است تند تند پلک بزنی و درست خودت را توی آینه برانداز کنی. آن وقت می فهمی که زندگی ات چندان آش دهن سوزی هم نیست، کلکت خیلی وقت است که کنده شده، همه چیز سیاه بازی است. یک مشت دلقک دارند دست و پایت را تکان می دهند.
ارواح عمه شان خیال می کنند من نمی فهمم. مستی همه چیز را نشانم داد. دارم نخ های متصل به دست هایم را می بینم. عین روز برایم روشن است که چه بی شرمانه تکانش می دهید و مرا وادار به حرکت می کنید. فکر کرده اید زرنگید مسخره های حرامزاده. بروید دکانتان را جای دیگری پهن کنید.
آرمین
Wednesday, November 13, 2013
Saturday, November 02, 2013
Tuesday, October 29, 2013
Thursday, October 24, 2013
از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ وز تار امید عمر ما پودی کو؟
هی می آد و می ره
می آد و می ره
...
و فک کنم این دل ماست که باهاش می آد و می ره
Subscribe to:
Posts (Atom)